• وبلاگ : عكسستان
  • يادداشت : پرندگان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام دوست عزيز... و من اکنون چه غريبم اينجا
    مثل يک قطره آب
    مثل يک تکه ابر
    مثل يک برگ که رها شد در باد
    و چه اينجا سرد است
    مثل احساس درختي
    که دلش سوخته است
    مثل مرغي که
    جامانده ز کوچ
    مثل دستان کسي
    که ندارد احساس
    و چه سخت است دراينجا ماندن
    وبگويي که زمان
    چه عذاب آور وحول انگيز است
    و چه خوب است
    که احساس کني
    که کسي هست که يادت با اوست
    و شب و روز
    دلت همره اوست
    و چه زيباست
    اگر
    فکر کني
    منتظر بايد بود
    تا که او برگردد.....موفق باشي