• وبلاگ : عكسستان
  • يادداشت : جاده هاي رؤيائي..
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ديشب گله از قهر تو کردم به دل ريش/
    گفتا تو چه گويي به دل ريش مگو بيش!
    تا صبح سخن از تو و گوش از دل من بود/
    بيچاره دلم صبح رميد از غم اين نيش!
    ترسم که نهم پاي در آن کوچه ديروز!!
    ترسم که سخن از تو دگربار کشد پيش/
    ترسم که در آن کوچه ديروز در امروز /
    ديگر نتوانم که شناسم غمي از خويش/
    ياد آيدم آن شب که از آن کوچه گذشتيم/
    دلداده به هم دور ز هر چشم بدانديش/
    رخ بر رخت آن شب چو در آن کوچه نهادم /
    آواز دلم را بشنيدم و شدم کيش!
    شب سرد و زمان رام و جهان کوچه تنگي/
    دل تنگ تر از کوچه و مست ني درويش/
    افسوس که نا امن شد آن کوچه ديروز!
    از گرگ نمايي که نهان شد به تن ميش!!

    آرام صدائي ز همان کوچه پپرسيد!!

    فاني گله از قهر که کردي به دل ريش؟

    ب. الف. فاني

    بابك اسماعيلي