وقتی که تنهای تنها می شوی ؛
وقتی که دوستانت ، آنها که نیازمند یاریشان هستی ، درست در حساس ترین نقطه رهایت می کنند ؛
وقتی که در دست همانان که پشتوانه و پشتگرمی محسوبشان می کردی ، خنجری می بینی ؛
وقتی زیر سنگی که به استواری اش سوگند می خوردی و تکیه گاهش می شمردی ، ماری خفته می بینی که در تکان حادثه از خواب جهیده است ؛
وقتی که امواج امتحان ، خاشاک دوستی های سطحی را می رباید و لجن متعفن خودخواهی و منفعت طلبی را عریان می سازد ؛
وقتی که هیچ تکیه گاهی برایت نمی ماند و هیچ دستی خالصانه به دوستی گشاده نمی گردد ؛
یک ملجا و امید و پناهگاه می ماند که هیچ حادثه ای نمی تواند او را از تو بگیرد .
او حتی در مقابل بدی های تو خوبی می آورد و روی زشتی های تو پرده ی اغماض می افکند .
اگر بدانی که محبت و اشتیاق او به تو چقدر است بند بند تنت از هم می گسلد ...
حتماً دانسته ای او کیست...
پس چرا در انتها به او برسی ؛ از او آغاز کن !!!
بیش و پیش از همه خدا را دوست بگیر...
شاید تا چند ماه نتونستم در خدمت دوستان عزیزم باشم. اما از نظرات خوب شما غافل نخواهم ماند با عکسستانی بهتر ، که شایسته محبت دوستان باشد، برگردم. پس در نقد عکسستان شرکت کنید تادر بهتر شدنش مرا یاری داده باشید و عکسستان را آنگونه که دوست دارید داشته باشید.
موفق باشید.