در پهنه زمان و مکان اگر بخواهم بگردم و کسی را بیابم که رابطه من و او عشق باشد ، نه فقط الآن ، نه فقط در یک نقطه ، در همه جا و همه وقت ... فقط علی را میابم که اینچنین به او عشق بورزم و رابطه من و او بر پایه عشق پاک باشد.
عشقی از تارو پود وجودم ، از اعماق روحم ، از معراجم ، از مرگم ، از حیاتم . برای علوٌ روحم ، برای طیران به آسمانها به علی پناه میبرم.
هنگام تنهائی ، درد ، غم ، شکست و مظلومیت به علی نزدیک میشوم و تشفٌی میکنم. انیس شبهای تار من هنگام مناجات ، همراه من در کوچه های پر پیچ و خم تاریخ ، مددکار من در نبردهای مرگ و حیات ، آرزوگاه عالیترین تجلیات روح من برای "خلیفة الله علی الارض" شدن.
انیس تنهائی من ، غمخوار من هنگامی که کوهی از غم کمر مرا میشکند ، تسلی بخش قلب مجروحم هنگامی که در آتش درد میسوزم ، در طوفانهای حوادث ، در گردابهای خطر و نابودی ،هنگامی که کشتی شکسته وجودم بر تخته سنگهای کینه و نفرت برخورد میکند و باران تهمت و افترا بر من میبارد ، در تاریکی و ظلمت که دیگر هیچ امیدی ندارم و همه راهها کور شده است و دل به نیستی نهاده ام و فقط "توکل علی الله" قلبم را روشن کرده است ، آنجا علی کشتی بان کشتی شکسته وجود من است.
علی ، علی ، علی ؛ چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ چطور نام تو را که بر قلبم گره خورده است بر زبان آورم؟ چگونه عشق ازلی ام را به تو که در سراچه دلم نهان شده است و گوش نامحرم را جای پیغام ملکوتی او نیست ، بازگو کنم؟ علی چه بگویم که مرا ممکن است به شرک متهم کنند؟
اگر پرستش جز ذات خدا مجاز بود ، بدون شک تو را می پرستیدم. تو تجلی خدائی ، تو تجسم صفات خدا و معیارهای خدائی ، تو "خلیفة الله علی الارض"ی ، تو هدف انسانیتی. تو خدا نیستی ولی وجود تو را جز خدا پر نکرده است.