در وصل هم ز عشق تـو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشـم
بـا عقل آب عشق به یک جـو نمی رود
بیـچاره من که ساخته از آب و آتشـم
دل مـا بهم رسـید و بنظر رسـید ادا در آورد
ولی اشـک شـوق بود و دلی از عـزا در آورد
بـه حسادت حسـودان من اگـر نرفتم از دست
به دل شکســته ام بین که مـرا از پا در آورد