مصطفي را مژده بادا مونس جان آمدهحوري باغ جنان از كوي جانان آمدهداده احمد را بشارت حق كه اي محبوب منبهجت جان تو آن مرآت يزدان آمدهمحفل كروبيان غرق سرور و شور و نورتا چنين فرخنده مولودي ز رضوان آمدهماه بطحا از فروغ روي ماه فاطمهچون گل بشكفتهاي شادان و خندان آمدهكرده تمجيدش خدا كاين نور، نور اعظم استآيههاي نور در وصفش ز قرآن آمدهسوره كوثر مزين گشته با توصيف اودر رسايش سورههاي نور و انسان آمدهميدرخشد همچو دُّري كه اوست زهراي بتولدُّر مكنون است كز درياي ايمان آمدهنيست در عالم به جز عشق خدايي در سرشعشق در جانش شراري گرم و سوزان آمدهروشني بخشد فروغش عالم كون و مكانچون منور گوهري رخشان و تابان آمدهمصطفي را گوهري برتر ز زهراء نيست، نيستراحت جان نبي، يار علي ،شيرين تر از جان آمدهنيست هم شأنش كسي جز ذات پاك مصطفياين كلام وحي از فخر رسولان آمدهاز علي و فاطمه هستي منور گشته استاين چنين تقدير در اركان كيهان آمدهميتپد اين مرغ جان اندر ولاي فاطمهاي حبيبا عاشقي كن جان جانان آمده