هوالحبيب
چشم ها به آسمان دوخته شده و كركس هاي شوم اسرائيل مرگ را بر سر زنان و كودكان نفير مي كشند.اينجا دست هاي كوچك كودكان در دست يخ زده مادران تنهايي و وحشت را لمس مي كند، تپش قلب كودكان اين سرزمين بيش از نيم قرن است كه آرامش را تجربه نكرده است.اين شب هاي آتشين و روزهاي تار چه چيزي را براي ما بازگو مي كنند؟ چرا اينجا ديگر گنجشكان در لابه لاي بوته ها سرخوشانه شادماني نمي كنند؟ و قلب كبوتران سپيدبال در آسمان آبي را چه كسي نشانه رفته است؟ گل هاي سرخ اين باغچه را چه كسي پرپر مي كند؟چه كسي پس از اين قصه بادبادك هاي سوخته و عروسك هاي تنها را خواهد نوشت؟چه كسي داستان بازي هاي صميمي زهرا، فاطمه، زينب و اسماء را تعريف خواهد كرد؟چه كسي دستان قطع شده و سرهاي بريده و بدن هاي تكه تكه شده اين كودكان را از زير خروارها خاك بيرون خواهد كشيد؟چه كسي قصه مصطفي، صادق، علي و حسين را روايت خواهد كرد؟چرا تاب بچه ها با موج انفجار تكان مي خورد؟چه كسي شيون كودكان بي مادر و مادران بي كودك را خواهد شنيد؟چه كسي مرهمي بر زخم هايشان خواهد گذاشت؟ كدام دست نوازشگر يتيمان را پناه خواهد داد؟چه كسي قبرهاي كوچك را خواهد كند تا آرزوهاي بزرگ را دفن كند؟آي آدم ها؛ شما را چه مي شود؟ نگاه كنيد.اينجا پلك هاي كودكان به جاي خواب، از خون سنگين است و مژه ها اين همه سنگيني را تاب نمي آورند. پلك ها روي هم مي افتند و براي هميشه بسته مي مانند.اينجا شيطان مرگ را در ميان زنان و كودكان تقسيم مي كند.نگاه كنيد! اينجا پاي هر بوته اي سينه سرخي به خون غلتيده بال بال مي زند. به خاطر خدا، نيم نگاهي به اين باغ شعله ور بيندازيد.دست هاي هركدام از ما مي تواند سينه سرخي را پناه دهد و ستاره هاي اميد را ميهمان چشمان كودكان سازد.دست هاي ما مي تواند آتش دامان دختري را خاموش كند.به خاطر خدا، نگاهي به اين باغ شعله ور كنيد.
سلام
چي بگم والا
عكساتون اين دفعه خيلي ................
اي كاش مي تونستيم كمكي واقعي بكنيم بهشون
من هم به روزم
راستي ممنون كه سر زدين
فعلا باي
با سلام.
از دردي كه مي كشيم... از غمي كه مي خوريم. ....خداوند مستكبرين را نابود سازد.
عكس هاي تكان دهنده اي در حمايت از مردم مظلوم لبنان به نمايش گذاشتيد. دست تان درد نكند.
از پيام تان هم ممنون .
موفق باشيد.
خدايا چگونه بنگرم اشک هاي کودکي را که در جستجوي مادر ، با دستان نحيف خود ، آوارها را مي کاود و چگونه تسکين دهم مردي را ، که ديگر هيچ کس را ندارد ، و چگونه تاب آورم نگاههاي ملتمسانه مادران را ، به گهواره هايي که اينک سراسر خون است . ديگر بوي گلهاي بهاري به مشام نمي رسد ، عطر خون فضا را آکنده است . مردان آرزوي مرگ دارند تا به عزيزان خود بپيوندند . هيچ کس را تاب سخن گفتن نيست . اينک اينجا همه با چشمهاي خود سخن مي گويند ... و تنها يک پرسش دارند : به راستي اينگونه سرنوشت ، مستوجب کدامين گناهمان بود ؟ ... و سکوت تنها صدايي است که شنيده مي شود !!
يه حس غريبي داره به من ميگه اين سيد همون سيديه كه شهادتش مقدمه ظهور مولاست
اللهم عجل لوليك الفرج
تصاوير تكاندهنده اي بود
اميدوارم همه بتوانند درقبال اين فجايع احساس مسئوليت بكنند .
تو بگو از كي شكايت كنم؟از چي شكايت كنم؟
منه بنده كه نگاه مي كنم از خودم بي خود مي شم خداي بزرگ چي مي شه...
من بالاخره چندخطي نوشتم...اسمشو نه م يشه شعر گذاشت نه نوشته ي ادبي.فقط چند خط!
خوشحالم مي کني بياي و نظرت و بدي ممنون!
عكسارو ديدم...همرو.....
من كه حالم بد شد...طاقت ديدنشو نداشتم....نميدونم خانواده هاشون چجوري ميتونن تحمل كنن..