تن آدمها تن پوش ميخواهد و روح آدمها، روح پوش.هر دو محتاج لباسند؛ لباسي كه گرمشان كند، لباسي كه پناهشان باشد، لباسي كه ...خيليها اما اين را نميدانند و روحشان لخت و عور و بيلباس ميماند. و چه روحها كه از سرما يخ زدهاند و چه روحها كه تب كردهاند و چه روحها كه از بيلباسي مردهاند!تن پوش را ميشود خريد و ميشود قرض گرفت و ميشود به خياطي سپرد تا آن را بدوزد. روح پوش را اما از كجا بايد آورد؟ كه هر تارش و هر پودش را بايد خودت ببافي. به عشق و به اشك، به داغ و به درد، به صبر و به سكوت.و تازه آن لباس كه به هزار قصه و به هزار غصه بافتياش، لباس تا هميشهات كه نيست. لباس روح هم تنگ و كوچك ميشود. لباس روح هم چرك و چروك ميشود. لباس روح هم پاره، پوره و كهنه ميشود. لباس روح هم ... و لباس روح من هم پاره است و هم كوچك و هم چرك و هم چروك.نه، اين روح پوش نخ نماي وصلهدار ديگر مرا گرم نخواهد كرد. بايد لباسي از آتش بدوزم، لباسي از آتشفشان.بايد لباسي از آفتاب ببافم. لباسي از عشق، از گدازه، از مذاب.بگذار بروم، زمستان است و روحم لباس ندارد
واي داداش چقدر اين شعر زيباست . چه تعبير عارفانه اي از ماه رمضان كرده . ميدونيد منو ياد اين شعر زيبا انداخت
همه سرخوش آنكه مطرب بزند به تار چنگي
من از آن خوشم كه چنگي بزنم به تار موئي
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم ما نه ، بنشين كنار جوئي
اون طرفها اومديد اين شعر زيبا رو هم برام به يادگار بياريد. آخه خيلي به دلم نشسته
سلام داداش مهدي عزيز . خوبيد شما ؟ حلول ماه پر خير وبركت رمضان را به شما تبريك ميگم. از كامنت ها و عكسيهاي بي نظيرتون سپاسگزارم . ازخدا ميخوام به شما تن سالم عنايت كنه كه بتونيد از بركات اين ماه نوراني نهايت بهره رو ببريد
سلام چه شعر زيبايي بود ميگم من آپم و ممنون كه بهم سر زدين
فرا رسيدن ماه ضيافت الهي بر شما و همه ي عاشقان مبارك باد
... بي خبر به روز مي كني!!!... فوق العاده بودند... باراني باشي.