دلم نمي ياد بگم خداحافظ... باراني باشي.
اي كاش مي دانستم چه وقت كليدي در قفل خانه خدا مي چرخد
و درب آن باز مي شود.
و اي كاش مي دانستم كه آيا صداي من از اين سوي ديوار
به آن سو ميرسد يا نه؟
و اي كاش صاحبخانه بداند كسي مدتها است كه پشت در منتظر
و اميدوار و بي قرار است.
و اي كاش قبل ازا ينكه بنده ا ش نا اميد شود وصبرش تمام شود
وعزم رفتن كند، صاحبخانه در را باز مي كرد.
اي كاش او مي دانست كسي پشت درا ست كه به او پناه آورده
است و شنيده است اينجا خانه كسي است كه معين المتوكلين
است.(والبته كه او مي داند)
اي كاش حتي صاحبخانه از در زدن او به ستوه مي آمد
و در را باز مي كرد.
اي كاش كمكش مي كرد
اي كاش ....
اي كاش دلها آنقدر خالص بود كه دعاها قبل از پايين آمدن دستها
مستجاب مي شد.
خيلي عكس بي مناسبتيه... ولي قشنگه... خودم خوشم اومد... تو هم خوشت بياد ديگه خواهش ميكنم!!!
تا ز زلف بي نيازي قدرداني مي كنم
در كمال بي نيازي زندگاني مي كنم
هر كسي دل خوش كند با ياد مهرويي ولي
ما به عشق ديگري عيش نهاني مي كنيم
ز هر پنداريم شهد مال دنيا را به كام
در مسير معنويت كامراني مي كنيم
شهريار گنجداريم و گداي كوي دوست
صد رمه داريم و چون موسي شباني مي كنيم
اين روزها مي گذرد...
در لا بلاي هجوم تقويم گم مي شود
من مبهوت در خاطرات
قدم هايم را جا گذاشته ام...
خنده هايم را به باد سپردم...
و...نگاهم را به تار يكي...
....احساسم...ناشناس
مرا نمي شناسد....
هيچ لبخندي ...
سايبان تبسم مرا نمي لرزاند
رازي نيست...
در روزهاي همزاد...
اما ميدانم....
اين روز ها ميگذرد...