اي كاش مي دانستم چه وقت كليدي در قفل خانه خدا مي چرخد
و درب آن باز مي شود.
و اي كاش مي دانستم كه آيا صداي من از اين سوي ديوار
به آن سو ميرسد يا نه؟
و اي كاش صاحبخانه بداند كسي مدتها است كه پشت در منتظر
و اميدوار و بي قرار است.
و اي كاش قبل ازا ينكه بنده ا ش نا اميد شود وصبرش تمام شود
وعزم رفتن كند، صاحبخانه در را باز مي كرد.
اي كاش او مي دانست كسي پشت درا ست كه به او پناه آورده
است و شنيده است اينجا خانه كسي است كه معين المتوكلين
است.(والبته كه او مي داند)
اي كاش حتي صاحبخانه از در زدن او به ستوه مي آمد
و در را باز مي كرد.
اي كاش كمكش مي كرد
اي كاش ....
اي كاش دلها آنقدر خالص بود كه دعاها قبل از پايين آمدن دستها
مستجاب مي شد.