• وبلاگ : عكسستان
  • يادداشت : ميلاد رسول اكرم مبارك....
  • نظرات : 0 خصوصي ، 30 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    روزي يـک مـرد ثروتمــنـد‌‌?پـســر بچه کوچـکـش را بـه يـک ده بـرد تـا بـه او
    نشان دهد مردمي که در آنجا زندگي ميکنند?چقدر فقير هستند.آنها يک
    روز و يک شب را در خانه محقر يک روستايي به سر بردند.
    در راه بـازگشت و در پـايـان سفر?مرد از پسـرش پرسـيد:((نظرت در مورد
    مسافرتمان چه بود؟))
    پسر پاسخ داد: ((عالي بود پدر!))
    پدر پرسيد: ((آيا به زندگي آنها توجه کردي؟))
    پسر پاسخ داد: ((فکر ميکنم!))
    و پدر پرسيد: ((چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟))
    پسـر کـمي انديشيد و به آرامـي گفت: ((فـهمــيدم که مـا در خانــه يـک
    سگ داريم وآنها چهار تا.ما درحياطمان يک فواره داريم و آنها رودخانه اي
    دارند که نهايت ندارد.ما در حـياطمان فــانوسـهايي تـزييني داريـم و آنـها
    سـتارگان را دارند.حـياط ما بـه ديوارهـايش محدود مي شود اما باغ آنـها
    بي انتهاست!))
    در پـايـان حــرفـهاي پسـر?زبــان مـــرد بـنـد آمــده بـود.پسـر اضـافـه کـرد:
    ((متشکرم پدر که به من نشان دادي ما واقعا چقدر فقير هستيم!))