باد را خواهم گفت
که حریری نمناک، به تنت هدیه کند
که پر از نرمی باران محبت باشد
ماه را خواهم گفت
که نگهبان دو چشمان خمارت گردد،
تا تپش قلب سحر
دشـت را خواهـم گفـت
دسـته دسـته گـل شـوق
ســر راهـت ریـــزد
و دل عاشق مغرورم را _ آخرکار _ به تو خواهم بخشید،
که تو را ابر و مه و باد کم است ...