سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

عکسستان

این عکسارو به همه شما دوستان عزیز و (سه شنبه 84/5/11 ساعت 1:41 صبح)

نترس با مشکلات مبارزه کن و بدان که می توانی بر انها غلبه کنی .

این عکسارو به همه شما دوستان عزیز و 

هستی خانم گل تقدیم میکنم:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 برای دیدن عکسای بیشتر به آرشیو سر بزنین.

 

 

 


  • نویسنده: مهدی

  • نظرات دیگران ( )

  • روز مادر مبارک...! (دوشنبه 84/5/3 ساعت 2:42 صبح)









    کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید :

    "میگویند شما فردا مرا به زمین می فرستید،  اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی آنجا بروم؟"

    خداوند پاسخ داد :" از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام؛ او منتظر توست و از تو نگهداری خواهد کرد."

     

     

    اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه؟

    با ناراحتی گفت:" اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم. اینها برای شادی من کافی هستند."

    خداوند لبخند زد:" فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود."

                 



    کودک ادامه داد:" من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟

    خداوند او را نوازش کرد و گفت:" فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هائی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی."

         



    کودک با ناراحتی گفت:" وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟"

    اما خدا این سؤال را هم پاسخی داشت:" فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی."

    کودک سرش را برگرداند و پرسید:" شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند؛ چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟"

    و خدا پاسخ داد:" فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد حتی اگر به قیمت جانش تمام شود."

    کودک با نگرانی ادامه داد:" اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود."

    خداوند لبخند زد و گفت:" فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت؛ گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود."

    در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد...کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سؤال دیگر از خداوند پرسید:" خدایا! اگر من باید همین حالا بروم، لطفاً نام فرشته ام را به من بگوئید!"


                


    خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:" نام فرشته ات اهمیتی ندارد! به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی."

     

     


























      























     


  • نویسنده: مهدی

  • نظرات دیگران ( )

  • <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های عکســستان
    15 عکس رادیولوژی جالب
    تصاویری که کمتر در زندگی عادیتان خواهید دید!
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای عکســستان
  • امروز: 93 بازدید
    بازدید دیروز: 30
    کل بازدیدها: 404445 بازدید
  •   پیوندهای روزانه
  •   درباره من
  •   لوگوی عکســستان
  • عکسستان
  •  فهرست موضوعی عکسها
  •   مطالب بایگانی شده
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان عکســستان

  •  لوگوی دوستان عکســستان